در کشور های غربی سه روز را که از ۳۱ اکتوبر آغاز میشود به نام هالوین نام گذاری کرده و مردم در این چند شب و روز کار های عجیب و غریبی انجام میدهند، از نقاشی های ترس آور بر روی صورت شان گرفته تا آتش افروزی و ساختن مجسمه های اسکلتی.
البته با پیشرفت تکنالوژی تماشای فیلم های ترسناک و رفتن به مکان های خالی از سکنه و ترس آور نیز شامل آداب این شب و روز ها شده است.
بدبختانه، جشن های ترس آور غربی ها به لطف سیاست مداران غرب زده ما، بازی های بچه گانه مردم افغانستان و کار روزمره بعضی ها شده است البته با کمی تفاوت، در غرب برای خوش گذرانی و جشن این کار ها انجام میشود اما مردم افغانستان از روی ناچاری و مجبوری صحنه های ترس آور و حیرت آور را تماشا میکنند.
شماری از غربی ها باور دارند که در روز هالوین ارواح تمام موجودات زنده به سوی جهان هستی در حرکت میشوند، اما در افغانستان هر روز ارواح جوانان و مردم بیگناه که در جنگ و حملات انتحاری از بین میروند و بدن شان پاره پاره میشود، به سوی جهان هستی در حرکت است.
در روز و شب های هالوین مردم غرب از مجسمه های اسکلتی، برای تزئین شهر و مکان ها استفاده میکنند، در افغانستان سرک ها و جاده هایش با اسکلت های واقعی مردم زنده که از فقر گوشت در تن شان باقی نمانده تزئین شده است، یا کسانی از آن سوی مرز با موتر پر از مواد انفجاری وارد حریم کشور مان میشود و از پاسگاه های امنیتی و محل های بررسی عبور میکند درست در قلب شهر خود را انفجار میدهد که بعد از آن اسکلیت های سوخته و نیمه سوخته سطح شهر را آزین میبندد.
بخشی از آداب شب های هالوین در غرب آتش افروختن، شمع روشن کردن و فانوس (الکین) روشن کردن است. همین آداب را ما در افغانستان نیز اجرا میکنیم، اما غربی ها با خنده و نشاط این کار را میکنند و ما با چشم های اشک آلود، دل پر درد و گلوی پر بغض.
آتش که همیشه در خانه های شهروندان کندزی، بغلانی، هلمندی، فراهی و بامیانی روشن است، در یک شهر آتش فقر و بیکاری و در ولایت دیگر آتش جنگ با طالبان و داعش، اما وقتی در این آتش ها جوانان ما از بین رفت، مادران شان با دست های لرزان و قد های خمیده سر روی شانهی پدران پیر که تاب راست کردن قامت شان را ندارند گذاشته به یاد شهید خود که شاید نصف بدنش را تدفین کرده اند و نصف دیگر آن در سنگر جا مانده، شمع روشن میکنند. اما فانوس غرب در شاخه های درختان سبز آویزان میشود و روشنایی میدهد، الکین افغانستان بخاطر عدالت آتش میگیرد و کسانی که این الکین ها را روشن کرده اند و در دست میگیرند از سوی حکومت داران تهدید میشوند و صدای عدالت شان با تفنگ پاسخ میابد.
غربی ها نقاب ترسناک در چهره میگذارند تا هالوین شان را با هیجان سپری کنند و لباس های عجیب و غریب از شخصیت های تاریخی و تخیلی بر تن میکنند.
در افغانستان نقاب که چی عرض کنم، همه روزه در چهرهی سیاست مداران و حکومتداران ماست، نقاب دروغ، نقاب وحشت، نقاب استبداد، نقاب حیله و نقاب فساد از ارگ ریاست جمهوری تا پایین ترین اداره دولتی را فرا گرفته است. با این حال سران حکومت ما با بر تن کردن لباس های هزار دالری در کنفرانس های بزرگ بین المللی شرکت میکنند و میگویند که ما افغانستان را آباد میکنیم و وحدت ملی را در نظر میگیریم.
همین سران حکومت وقتی از کشور های خارج بر گشتند نقاب دیگری در صورت شان میگذارند و پیراهن های قومی را به تن میکنند تا علیه هم جبهه بیگیرند، یکی از شهروندان کابل که بیشتر با زراعت و مالداری سرو کار دارد نمیگوید که درگیر میشوند یا جنگ میکنند عامیانه میگوید شاخ به شاخ میشوند. وقتی دو گاو جنگ میکند و رمه گوسفندان در کنار شان هستند دقیقا که گاو ها را چیزی نمیشود در این نبرد گوسفندان زیر پا میشوند، میمیرند یا پا و گردن شان میشکند.
ببخشید منظور من نه خطاب کردن مردم به عنوان گوسفند بود و نه رهبران خود را گاو میگویم، بلکه این مثال را نوشتم تا کسانی که در کشور های غربی فکر کردند و چندمین متفکر جهان شدند حالا تفکر شان تمام شده و حرف ها را درست برداشت نمیتوانند به همین خاطر مثال های عامیانه بگوییم تا بفهمند و وضعیت کشور ما را درگ کنند یا شهر ما را ترک کنند.
نویسنده: برات علی بهکام
پیام ها