نویسنده-ایرانی--رفتار-افغانستانی-ها-با-من-در-افغانستان-از-جنس-ما-نبود

موضوع مهاجران افغانستانی مقیم ایران ، چندی است که به رسانه هاس مکتوب و تصویری جمهوری اسلامی ایران راه پیدا کرده است وسبب معرفی شخصیت های فرهنگی و ادبی افغانستان گردیده است که به نوبه خود بیانگر تغییر دید دولت مردان وجامعه فرهنگی ایران نسبت به افغانستان و مردمانش است، که این تغییر دید را می توان با باز شدن دروازه های رسانه دولتی بر روی افغانستانی ها بیشتر احساس کرد.

در ادامه حضور مهاجرین هموطن ما در برنامه های شبکه های دولتی ایران اخیرا برنامه ای تحت عنوان «وطندار» تهیه گردیده که اولین قسمت از برنامه تلویزیونی «وطندار» شنبه شب از شبکه افق ایران با موضوع «مهاجرین افغانستانی و چرایی انتخاب ایران»پخش شد. برنامه وطن دار از  دو بخش تشکیل شده که در بخش اول میزگردی با حضور کارشناسان و مسئولان ایرانی در حوزه مسائل پیرامونی زندگی مهاجران افغانستانی برگزار می شود. محمدکاظم کاظمی، شاعر و فعال فرهنگی کشورمان و رضا امیرخانی نویسنده ایرانی کتاب «جانستان کابلستان» مهمانان بخش اول این برنامه تلویزیونی بودند که درباره «مسائل پیرامونی مهاجرت و رابطه فرهنگی ملت ایران-افغانستان »به گفتگو پرداختند.

در ابتدای برنامه «مهدی طوسی» مجری برنامه وطن‌دار، با طرح پرسش‌هایی بحث را شروع کرد؛

طوسی: رضا امیرخانی در سفرنامه خود نوشته ناملایماتی را که ما در ایران بر مهاجرین روا کردیم، رفتار آنها با من در افغانستان از جنس ما نبود و با من مهربانی و عطوفت کردند/ ناملایمات چرا در دو ملت دوگانه است؟

کاظمی: ما دارای ریشه‌های مشترکی هستیم، بار دیگر گفتم که ما اگر ایران را خانه‌ای با پنجره‌هایی به چهار اطراف تشبیه کنیم، فراخ‌ترین و وسیع‌ترین آن رو به افغانستان باز شده است؛ فرهنگ مشترک، زبان مشترک، ادبیات مشترک، تاریخ مشترک باید به‌طور طبیعی باید همدیگر را دوست داشته باشیم.

ناملایماتی وجود دارد و ما کاملاً به آن واقف هستیم. خاطره‌ای از «محمدحسین جعفریان» بگویم. زمانی که کابل رفته بود به راننده تاکسی گفته بود من از یک کشور خارجی آمده‌ام و راننده درجواب گفته بود ایرانی خارجی حساب نمی‌شود و شما از خود ما هستید.

امیرخانی: عبارت و لفظ دو کشور در جغرافیای سیاسی تعبیر درستی است اما برای منی که از قبیله فرهنگ هستم اصولا عبارتی به نام دو کشور و مرز را نمی‌توانم بپذیرم، چون من ایران و افغانستان را یکی میدانم و در تعیین جغرافیای سیاسی ما دخیل نبودیم.

در این بخش آیتمی از رضا محمدی شاعر افغانستانی پخش می‌شود که می‌گوید: شعر می‌تواند پیوندی برای دوملت باشد آسمان در هرجایی که باشیم آبی است، وطن آدمی در درون هر شخصی هست که آن را می‌تواند با خود حمل کند/ به هزار علت بین ما فاصله و مهجوری افتاده و من ایران را دوست دارم چرا که جان و جهانی که در ایران جریان دارد در من هم جریان دارد.

طوسی: شعر «شمشیر و جغرافیا» استاد کاظمی درباره مرزهاست نظر شما درباره این مرزها چیست؟

امیرخانی: آشنایی فرهنگی ما با افغانستان و مهاجرین با شعر "پیاده آمده بودم و پیاده خواهم رفت" محمد‌کاظم کاظمی بود و گفتمان این شعر در شعر شمشیر و جغرافیا تغییر کرده و این گویای این است که ما از آن فضا گذر کردیم. تعبیر "اتباع بیگانه" دل مهاجرین را می‌آزارد.

ساده‌ترین مهاجرت، مهاجرت جغرافیایی است/ مهاجرین افغانستانی مهاجرت زبان‌شناختی نداشتند، چرا که از وطنی به وطن دیگر نرفتند و فقط مهاجرتی در سیطره زبان فارسی بوده است.

کاظمی: رفتار مردم ایران در این سی سال که مهاجر بودم ارتباط کاری دارند تصور اینکه ناملایمات از دو جهت بوده است: یکی قوانین و دشواری‌ها و تنگناهایی که در زندگی مهاجر وجود دارد و دیگری رفتارها و رویکردهای رسانه‌ای برخی مواقع تاثیر منفی گذاشته که درسالهای اخیر کمتر شده و در جهت بهبود شرایط گام بر می‌دارند.

طوسی: شرایط پیشرفت نخبگان در ایران چطور بوده است؟

امیرخانی: نقشی که حاکمیت در ایجاد این تصور داشته تأثیرگذار است؛ کشور مهاجرپذیر باید غربالگری در بین مهاجرین انجام دهد که متاسفانه کم کاری در این امر صورت گرفته است.

قوانین تابعیت از دوره پهلوی اول بوده و قوانین اقامت نیز مربوط به پهلوی دوم است. در دنیای امروز که آنقدر زود همه چیز تغییر می‌کند جای تعجب است که چرا این قوانین تا به امروز وجود دارند.

در دنیایی که اتحادیه عرب اتحادیه اروپا و اتحادیه‌های مختلف شکل می‌گیرد، خیلی روشن است که هم نژادترین همسایه ما باید بتواند با ما زندگی کند و ما هم باید بتوانیم سر یک سفره با آنها زندگی کنیم.

مجری برنامه در تکمیل اظهارات امیرخانی افزود: به طور مثال از نمونه‌های از دست رفته می‌توان به مرحوم «قهار عاصی» شاعر نامدار افغانستانی اشاره کرد که رد مرز می‌شود و بعد در جریان جنگ‌های داخلی جان خود را از دست می‌دهد و این خسارتی برای دو ملت است یا «رضا محمدی» که به اروپا مهاجرت می‌کند یا کسی که در دوره دکترا مشغول تحصیل است و بی‌هیچ دلیلی بازگردانده می‌شود.

بخش دوم:

اجرای بخش دوم این برنامه را صبرا قاسمی به عنوان اولین مجری افغانستانی تلویزیون ایران بر عهده دارد و به گفتگو با نخبگان فرهنگی، علمی و سیاسی جامعه مهاجر افغانستانی حاضر در ایران می پردازد. «سیده تکتم حسینی» اولین مهمان وطندار بود که درباره ورود خود به عالم شعر و غزل گفت: اولین باری که شعر نوشتم شهریور 89 بود،یک روز با خواهرم در خیابان قدم می زدیم که روی اطلاعیه ای خواندم شعرخوانی برای عموم آزاد است و وارد آن جلسه شدم و شعر خوانی رسمی من آغاز شد.

حسینی ادامه داد: هر آدمی در مسیر زندگی اش احساساتی را تجربه می کند،می تواند غمی سنگین یا شادی فراوانی باشد. شاید این احساسات تلنگری برای نوشتن شعر باشد. چنین اتفاقی برای من افتاد و کم کم به سمت شعر رفتم و با انجمن ها و دوستان شاعر آشنا شدم.

این شاعر مهاجر هموطن ما در پاسخ به اینکه برخی شعر او را دادخواهانه و معترض بر می شمارند، گفت: من اینطور فکر نمی کنم فضای شعر من عاشقانه است و شعر را با فضای عاشقانه شروع کردم و بعد وارد شعر مهاجرت شدم. شعر مهاجرت هم اعتراض نبوده شاید بیشتر گلایه‌مند و دردمند بوده است و در آخر هم وارد شهر آئینی شدم که الان هر سه را دارم.

حسینیدر پاسخ به اینکه به چه دلیل عنوان «دوشنبه های کوهی» را برای کتاب خود انتخاب کرده است، گفت: کوه برای من نماد صبر و استقامت است و بخاطر صبوری که در من هست با کوه ارتباط برقرار می کنم. بخشی از انتخاب عنوان دوشنبه های کوهی به زندگی شخصی ام هم بر می گردد.

اودر پاسخ به اینکه آیا تا به حال اطلاع مخاطبان از افغانستانی بودن او بر قضاوت درباره اشعارش تأثیر داشته است، گفت: دوستانی که می دانند من افغانستانی هستم، همیشه مشوق من هستند و شعرهایم را دنبال می کردند و دوستانی هم که نمی دانستند وقتی متوجه می شدند همچنان احترام داشتم و ملیت چندان برایشان تعیین کننده نبوده است. البته کمی هم در این باره کنجکاوی می کردند و به دلیل برخی فضاسازی ها ابتدای امر برای برخی عجیب به نظر می آمد.

این شاعر هموطن درباره قضاوت یکی از اساتید شعر فارسی که درباره او گفته بود اگر تکتم حسینی با همین روند جلو برود بزودی یکی از بانوان توانمند غزل افغانستان خواهد شد، گفت: استاد بزرگوار لطف دارند و من سزاوار این مقام و جایگاه نیستم و فعلا تجاربم را به یادگار می نویسم. شیرین ترین خاطره ی من در دوران مهاجرت آشنا شدن با فضای شعر و هنر و آشنایی با دوستان شاعر و نوشتن است.

حسینی در انتهای گفتگوی خود شعری که به تازگی با مضمون مهاجرت خطاب به دوستان ایرانی اش سروده بوده، قرائت کرد:

آمدم از شب تاریک به فردا برسم
از بد و خوب گذشتم که به اینجا برسم

پشت سر، خاطره ی کودکی ام جا مانده
یک نفر در دل من هست که تنها مانده

با دل خسته کسی کاش که راهی نشود
هیچ کس، هیچ کس، آواره الهی نشود

خانه ام سوخت، اگر این همه راه آمده ام
"از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام"

از غم و درد دلم کاش که آکنده نبود
جنگ در کشور من کاش پناهنده نبود

باغ ها را بغل مزرع خشخاش ببین
زشت و زیبای مرا مثل خودت فاش ببین

من همانم که نرفته است غمت از یادم
تو همانی که زمین خوردی و من افتادم

پای یک چشمه نبوده مگر آبادی مان؟
پس چرا دور شده خانه ی اجدادی مان؟

عاشقی نیست مگر عادت دیرینه ی ما؟
رو به یک قبله نبوده است مگر سینه ی ما؟

هشت سال از تب یک عشق سرودم با تو
من مگر همنفس جنگ نبودم با تو؟

حائلی بین دل ما دو نفر کاش نبود
مرزها ساخته ی دست بشر کاش نبود

دوستی کاش دمی دست تکانم بدهد
وقت لبخند زدن بغض امانم بدهد

هر دو همسایه ی دیوار به دیوار منند
مثل تو، شادی و اندوه وطن دار منند

نویسنده ایرانی : رفتار افغانستانی ها با من در افغانستان از جنس ما نبود

پیام ها

نظرتان را بیان کنید

پیام های ارسالی پس از تایید منتشر خواهند شد